۱۳۸۹ شهریور ۹, سه‌شنبه

رد هفتم


اومدیم یه ردی از خودمون به جا بزاریم که آره ما هم وجود داریم .
که قافیه رو باختیم و رفتیم لا منگنه تحت فشار .
فشار عجیبیه اما
همین که زیر فشار چشای وق زده و قیافه مضحکم دست مایه شادی و خنده دوستدارانم قرار گرفته باعث مسرت و خوشنودی ماست .
که چی ؟
که رده جاشو انداخته ...

۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

کنج ازلت

او رفت واز پیشش ز حسرت مست ونالان امدم
یادش به ما دیگر نمی افتـــــد که گریـــــان امدم
امروز جدالی نا بــرابــر بـــود با غم با رقیــــب
امشــب به این آشیــانه ام افتــان و خیــزان امدم
گر خنـده هایـم ان پری دزدیــد از پیــشم ربــود
اکنون به دنبـــالش بسی گریـان و حیــران امدم
میخانه ها پر بــود از ازلت نشیــنان تــا ســــحر
در کنــج ازلـت عاقبــت من هم پریـــشان امــدم
امشــب غزل از طبــع من دیگر نــمی اید برون
نوری چه گویــم من که اینــک روبه پایان امدم
**************************************

ما آدم ها به بی مهری زودتر از دوست داشتن عادت می كنیم....


در هر صورت آخرش قراره وجدان درد بگیرم
ولی الان تحملش راحت تره
میگی دلیل منطقی بگو
منطق رو ول کن بزار آدم بده من باشم ، هم تو راحت تری هم من
بار نفرین رو دوشم زیاده فقط خواهش میکنم تو سنگین ترش نکن.