خدا حافظ هشتاد و هشتِ سخت قلب
یه سال دیگه گذشت ، زمین یه دور دیگه دور خورشید گشت ( مادرم همیشه میگه که چی بشه؟ می گم بهونه ایه برای نو شدن ، تغییر دادن ) .
توی این 365 روز ، روزای سخت زیادی داشتیم ؛ هر چند به قول یکی از دوستان ( لادن ) نیمه پر لیوان مفت نمی ارزه ، اما منصف که باشم باز هم بیشتر سال برام مثبت بود . افراد زیادی رو شناختم ، دوستانیم که می شناختم بهتر شناختم ، امیدی رو که داشت از دست میرفت دوباره پیدا کردم .
اتفاقهای امسال یکدفعه مارو به جایی رسوند که فکر نمیکنم سالهای سال می تونستیم بهش برسیم . سال هشتاد و هشت به ظاهر یک سال بود ( حداقل برای من خیلی بیشتر از یک سال بود ) ، اتفاقهایی سخت و سنگین که حتی فکرشم برامون سخت بود برامون اتفاق افتاد که در عین جوانی به سطحی از تجربه رسوندمون که تو عصر خودمون بی نظیره و هزینه های زیادی هم بابتش دادیم .
یکی از سخت ترین اتفاقایی که امسال برام افتاد فوت مادر بزرگم بود ، تا چهلمش از ما جرا خبر نداشتم . با روح بزرگ پدرم آشنا شدم ، از یه طرف من و برادرم گرفتار بودیم و از طرف دیگه مادرش فوت کرده بود ... سخت بود ، خیلی سخت .
علی ای حال
تو سال جدید هیچ چیز جدیدی انتظارمونو نمیکشه ، قرار هم نیست برامون شیرنی پخش کنن ؛ اما امید داشتن و آرزو کردن رو دوست دارم به خاطر همین امسال متفاوت تر از هر سال می خونم :
یا مقلب القلوب والابصار
یا مدبّر اللیل والنّهار
یا محّول الحول والاحوال
حوّل حالنا الی احسن الحال
و آخرش هم اضافه می کنم :
اللهم فک کل اسیر
اللهم اصلح کل فاسد من امورالمسلمین
اللهم اشف كل مريض .
اللهم غير سوء حالنا بحسن حالك
سال سخت و سر نوشت سازیه جلومون ، باید از لحظه لحظه ش درست استفاده کنیم تا به اهدافمون برسیم .
سال خوبیو برای همه آرزو می کنم
نوروز 89 مبارک