۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه

خداحافظ 88

خدا حافظ هشتاد و هشتِ سخت قلب

یه سال دیگه گذشت ، زمین یه دور دیگه دور خورشید گشت ( مادرم همیشه میگه که چی بشه؟ می گم بهونه ایه برای نو شدن ، تغییر دادن ) .

توی این 365 روز ، روزای سخت زیادی داشتیم ؛ هر چند به قول یکی از دوستان ( لادن ) نیمه پر لیوان مفت نمی ارزه ، اما منصف که باشم باز هم بیشتر سال برام مثبت بود . افراد زیادی رو شناختم ، دوستانیم که می شناختم بهتر شناختم ، امیدی رو که داشت از دست میرفت دوباره پیدا کردم .

اتفاقهای امسال یکدفعه مارو به جایی رسوند که فکر نمیکنم سالهای سال می تونستیم بهش برسیم . سال هشتاد و هشت به ظاهر یک سال بود ( حداقل برای من خیلی بیشتر از یک سال بود ) ، اتفاقهایی سخت و سنگین که حتی فکرشم برامون سخت بود برامون اتفاق افتاد که در عین جوانی به سطحی از تجربه رسوندمون که تو عصر خودمون بی نظیره و هزینه های زیادی هم بابتش دادیم .

یکی از سخت ترین اتفاقایی که امسال برام افتاد فوت مادر بزرگم بود ، تا چهلمش از ما جرا خبر نداشتم . با روح بزرگ پدرم آشنا شدم ، از یه طرف من و برادرم گرفتار بودیم و از طرف دیگه مادرش فوت کرده بود ... سخت بود ، خیلی سخت .

علی ای حال

تو سال جدید هیچ چیز جدیدی انتظارمونو نمیکشه ، قرار هم نیست برامون شیرنی پخش کنن ؛ اما امید داشتن و آرزو کردن رو دوست دارم به خاطر همین امسال متفاوت تر از هر سال می خونم :

یا مقلب القلوب والابصار

یا مدبّر اللیل والنّهار

یا محّول الحول والاحوال

حوّل حالنا الی احسن الحال

و آخرش هم اضافه می کنم :

اللهم فک کل اسیر

اللهم اصلح کل فاسد من امورالمسلمین

اللهم اشف كل مريض .

اللهم غير سوء حالنا بحسن حالك

سال سخت و سر نوشت سازیه جلومون ، باید از لحظه لحظه ش درست استفاده کنیم تا به اهدافمون برسیم .

سال خوبیو برای همه آرزو می کنم

نوروز 89 مبارک

۱۳۸۸ اسفند ۲۶, چهارشنبه

زندگی


شمع روشن نور می پراکند

جلب توجه میکند

پروانه را جذب میکند

روشنایی میدهد

شمع روشن می سوزد و تمام می شود ... زندگی می کند



ولی شمع خاموش فقط عمر می کند

۱۳۸۸ اسفند ۲۴, دوشنبه

دلیل


گفت : من می اندیشم ، پس وجود دارم . نمی خواهم وجود داشته باشم ، دیگر نمیخواهم بیندیشم . من هستم ، زیرا می اندیشم که نمی خواهم باشم ؟ زیرا می اندیشم که نمیخواهم بیندیشم ؟ من وجود دارم زیرا این حقم است ، من حق وجود داشتن دارم ، پس حق نیندیشیدن دارم ... و حال آنکه هیچ ، هیچ ، هیچ جور دلیلی برای وجود داشتن نیست!!!

گفت : زندگی بدون هدف است ؟ همان بدبینی . زندگی دارای معنایی است ، چنانچه کسی بخواهد معنایی به آن بدهد ، ابتدا باید عمل کند بعد دست به کار مهمی بزند . اگر بعدا به اش فکر کنید می بینید از قبل سرنوشت کار معلوم شده است و شما درگیر شده اید ... هدفی هست ، هدفی هست ... انسانها هستند ، رفیق ، انسانها هستند .

گفتم : بی خیال بابا ، کلا چند چندین؟