۱۳۸۸ اسفند ۲۴, دوشنبه

دلیل


گفت : من می اندیشم ، پس وجود دارم . نمی خواهم وجود داشته باشم ، دیگر نمیخواهم بیندیشم . من هستم ، زیرا می اندیشم که نمی خواهم باشم ؟ زیرا می اندیشم که نمیخواهم بیندیشم ؟ من وجود دارم زیرا این حقم است ، من حق وجود داشتن دارم ، پس حق نیندیشیدن دارم ... و حال آنکه هیچ ، هیچ ، هیچ جور دلیلی برای وجود داشتن نیست!!!

گفت : زندگی بدون هدف است ؟ همان بدبینی . زندگی دارای معنایی است ، چنانچه کسی بخواهد معنایی به آن بدهد ، ابتدا باید عمل کند بعد دست به کار مهمی بزند . اگر بعدا به اش فکر کنید می بینید از قبل سرنوشت کار معلوم شده است و شما درگیر شده اید ... هدفی هست ، هدفی هست ... انسانها هستند ، رفیق ، انسانها هستند .

گفتم : بی خیال بابا ، کلا چند چندین؟

۳ نظر:

  1. آره بابا
    کلا چند چندین
    می گذره دیگه
    حالا چه بخوای چه نخوای

    پاسخحذف
  2. اولين باري كه اين عكس رو ديدم (يادم نيست كجا بود) ولي چند دقيقه بهش خيره شدم و اصلن دلم نميومد كه چشم ازش بردارم... مرسي كه منو بردي به اون حال و هوا.
    مي گم بي خيال سه هيچ مارو زده!

    پاسخحذف
  3. حاجی این همه اگزیستانسیالیستی حرف زدی، آخرش چند چند شد؟!
    .
    ممنون بابتِ کامنتت.

    پاسخحذف