گفت : من می اندیشم ، پس وجود دارم . نمی خواهم وجود داشته باشم ، دیگر نمیخواهم بیندیشم . من هستم ، زیرا می اندیشم که نمی خواهم باشم ؟ زیرا می اندیشم که نمیخواهم بیندیشم ؟ من وجود دارم زیرا این حقم است ، من حق وجود داشتن دارم ، پس حق نیندیشیدن دارم ... و حال آنکه هیچ ، هیچ ، هیچ جور دلیلی برای وجود داشتن نیست!!!
گفت : زندگی بدون هدف است ؟ همان بدبینی . زندگی دارای معنایی است ، چنانچه کسی بخواهد معنایی به آن بدهد ، ابتدا باید عمل کند بعد دست به کار مهمی بزند . اگر بعدا به اش فکر کنید می بینید از قبل سرنوشت کار معلوم شده است و شما درگیر شده اید ... هدفی هست ، هدفی هست ... انسانها هستند ، رفیق ، انسانها هستند .
آره بابا
پاسخحذفکلا چند چندین
می گذره دیگه
حالا چه بخوای چه نخوای
اولين باري كه اين عكس رو ديدم (يادم نيست كجا بود) ولي چند دقيقه بهش خيره شدم و اصلن دلم نميومد كه چشم ازش بردارم... مرسي كه منو بردي به اون حال و هوا.
پاسخحذفمي گم بي خيال سه هيچ مارو زده!
حاجی این همه اگزیستانسیالیستی حرف زدی، آخرش چند چند شد؟!
پاسخحذف.
ممنون بابتِ کامنتت.