۱۳۸۸ اسفند ۱۷, دوشنبه

شاید رهایی


دل تنگ دلتنگم
خالی از هر نظر
محتاج یک نگاه
از اعماق یک وجود



قصه پایان و آغاز ، همان فرار و فرار ،
پایان یک فصل از چهار دیواری کوچک و آغاز فصلی دیگر در چهار دیواری دیگر ، همان فصل فرار از نیستی و بعد فرار از هستی و دویدن برای جایی که نیستی و جایت هم خالی نیست

نقل ، نقل فصل سکوت ، تحقیر وعجز ناباورانه در پایداری و اسستقامت و حالا سردی عرق شرمی که بر پیشانی مانده


اما ، امــــا
الان هستم ، دستانم بر زانوست ، دنبال یا علی ، تا دوباره بایستم
ایندفعه مثل سرو
چون کوه
در برابر طوفان

و باز بخوانیم :

ما سروهای سبزجوانی

در چهار فصل سال
سر سبز و سر فراز می مانیم

۷ نظر:

  1. خوبی برادر؟؟
    کجاهاییی؟؟
    نیستی دیگه اونورااااااا

    راستی
    ما همه با هم هستیم
    در چهار فصل سال
    سر سبز و سر فراز

    زت زیاااااااااااااد

    پاسخحذف
  2. چه شعر قشنگی مخصوصا تضادهایی که توشه
    من عاشق تضادم

    پاسخحذف
  3. سبز سبزیم
    اولین باره به بلاگ سر زدم...به دلم نشسته کرد

    پاسخحذف
  4. اینجا چقده قشنگ شده
    چقده قشنگه:دی

    پاسخحذف
  5. من آغاز می کنم از پایان
    هر پایان آغازیست برای یک آغاز دوباره
    من اینبار آغازم از یک پایانیست که می دانم شاید باز هم تکرار شود
    اما هر پایانی اینگونه من را برای آغازهای بهتر استوارتر می کند
    مرا باکی از پایان نیست
    مرا پایان بده
    من دوباره
    آغاز می شوم
    من ققنوسم

    پاسخحذف
  6. من آغاز می کنم از پایان
    هر پایان آغازیست برای یک آغاز دوباره
    من اینبار آغازم از یک پایانیست که می دانم شاید باز هم تکرار شود
    اما هر پایانی اینگونه من را برای آغازهای بهتر استوارتر می کند
    مرا باکی از پایان نیست
    مرا پایان بده
    من دوباره
    آغاز می شوم
    من ققنوسم

    پاسخحذف
  7. ما سرو های سبز جوانیم
    .
    .
    .
    چقدر تو اون مدت این شعر اشک منو در آورد




    چقدر خوبه که هستی .... حتی اگه بدِ بد ....!
    ولی تو که خوبِ خوبی همیشه

    پاسخحذف