۱۳۸۸ آذر ۳۰, دوشنبه

دلم گرفته

همین طوری الکی دلم گرفته
خیلی وقته ننوشتم ، شاید دیگه نتونم حتی یه خط از خودم بنویسم
یعنی باید دزدی کنم؟
نه به خدا اینکاره نیستم ... دزدی جیه برادر من بهتون میزنی
الان اینارو مینویسی ... چهار تا لاطائلات سر هم میکنی فکر میکنی دلت باز میشه؟
نه برادر من
بآس بری دنبال انرژی ... انرژی چیه باز زدی تو کار متافیزیک و این حرفا
نه نه جدی میگم ، ببین دل گیری یا همون دپرسینگ مثل سیاه چاله های فضایی میمونه همه چیو به خودش جذب میکنه اعم از انرژی اطرافیانتو ... شعر داری سر هم میکنیا
گوش کن خوب ، عرض شود که انرژی اطرافیانتو جذب میکنی یعنی دپرسینگتو مثل ویروس به دور و ورت پخش میکن ... واسا واسا الان سیاه چاله بود ییهو شد ویروش مارو چی فرض کردی برادر من
در مثال مناقشه نیست ببین چی میگم ، اصلاً چی داشتم میگفتم؟ ... ویروس و پخش و این حرفا
آهان ، جونم برات بگه که این یه معضل اجتماعیه برادر من عینهو اعتیاد ... ببین دیگه زدی تو جاده خاکیا
ای بابا اینقد میای وسط حزفم که رشته افکارمو پاره میکنی ... فدا رشته افکارت ، بوگو منم سم البکم ، آآآآآ
برو بابا من قاطی کردم ، خلاصه اینکه به هرکی رسیدی یه لبخند بزن بدون اینکه انرژیت ازت بگیره به دیگران انرژی میدی ، تولید انرژی میکنی ، حالا این میچرخه میرسه به خودت والااااااا ... م م م
چیه؟ ... میگم خوب اینو از اول بوگو این همه داستان بافی نکن ببم جان
باز زدی تو فاز قزوین ... چه کونیم ببم ، منا سرم بِرَد لَحجه گزوینم نمیرَد
خوب بابا کاری نداری ... رو زبونتو مسواک نکشیدی
اوکی اوکی شب به خیر تا صبح که دوباره ببینمت
...
دست تکون میدم دست تکون میده ، چقدر شبیه منه

پی نوشت : چی هست این پی نوشت هی همه مینویسین؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر